
مرجع هم خداست
والاخر انجام هم خداست آن هم به بياناتى(85) و(86) انالله ما از براى خدا، از پيش خدا، آفريده شده خدائيم برگشتمان هم به سوى خداست اول و آخر، خدا، يعنى مبدأ و مرجع خداست از خدا آمدى به طرف خدا بر مىگردى هستى از او بعد هم به سوى او، معنى ديگرى كه براى والاخر ذكر كردهاند آخر در ادراك يعنى هر عاقلى كه بخواهد علت مراتب هستى را پيدا كند بالاخره سر در مىآورد در دامن كبريائى الهى، فرض كنيد دارد باران مىآيد خوب اين باران از كجا مىآيد؟ مىبينيد از ابر است.
ابر از كجا آمد؟ مىبينيد از بخارهاى درياها بلند شده و در هوا منجمد شده و متراكم گرديده و فشار به هم مىآورند، قطرات آب بيرون مىآيد، بخار از چه توليد مىشود؟ آفتاب مىتابد بر آبهاى دريا، تبخير مىشود مىآيد بالا، حالا آب دريا از كجا پيدا شد؟ اينجا كمى معطل مىشود و جوابى هم ندارد مگر اينكه بگويد: آب دريا همان آبهاى بارانى كه مىآيد سيلها به دريا مىآيد راهى ديگر ندارد (وگرنه تسلسل و دور مىشود) يك مرتبه تو ذهنش مىآيد چه كسى اين طوريش كرد؟ ناچار است بگويد قدرت فوقى است كه اين نظم را داده است از نود ميليون ميل راه حرارت آفتاب، سى ميليون فرسخ راه حرارت آفتاب به اين آب مىرسد و تبخير مىشود(87) گاه مىشود ابرهاى متراكم شده بالاى سر شهرها مىگذرد يك قطره نمىچكد، معلوم مىشود به اختيار خودش نيست، خدا داند اينها مأمور كدام زمين باشند(88) ناچار است آدمى قبول كند همه از5 خداست.
باز هم مثال بزنم علت پيدايش ميوه از چيست؟ جواب مىدهى ميوه از درخت است، درخت از چيست؟ از هسته است پس هسته از چيست؟ اگر بگوئى از درخت است اينكه جور در نمىآيد (دور مىشود) پس ناچارى بگوئى رب العزة حالا اول هسته خلق كرده يا اول درخت آفريده نمىدانم!
مرغ تا تخم زير پايش نگذارند آيا جوجه پيدا مىشود؟ بگو نه، تا مرغ تخم نگذارد تخم پيدا مىشود؟ نه - بالاخره تحقق جوجه به تخم است تحقق جوجه به اين است كه تخم باشد اينكه دور است نمىشود چاره نيست غير از اينكه مستندش كند بغيب الغيوب به يك قدرت مافوق الطبيعهاى. اين ربط و ارتباطات تمام منتهى مىشود به رب العالمين. آدمى به مرز حيات كه مىرسد تمام عقلاء مىگويند چارهاى نيست مگر بگوئى مافوق الطبيعه است. براى حيات ديگر نمىشود چيزى فرض كرد مثلا اجزاء اصلى حيوان اگر چنانچه مىگويند ده چيز است - اكسيژن، ئيدروژن، فسفور، آهن، كلسيم.... اين ده چيز را اگر تركيب كنند شكلى درست كنند يك ذره حيات در آن پيدا نمىشود بهر اندازه دقت كنند بدنى درست كنند با قلب و... اولاً كه نمىتوانند، بر فرض بتوانند از اجزاء اصلى درست كنند نمىتوانند جان به آن بدهند اگر جان پيدا كند خدا به آن جان داده است نه دانشمندان، هنوز از حقيقت جان سر در نياوردهاند چگونه چيزى كه بر خودشان مجهول است مىتوانند عطاء نمايند.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسبها: <-TagName->